تناسخ نامحدود: پیوسته نفوس از طریق مرگ و از طریق بدنهای گوناگون خود را نشان میدهند و فساد و نابودی یک بدن مانع از بازگشت ارواح به این جهان نمی باشد.
نقد:
ـاگر هر روحی پس از جدا شدن به کالبد دیگری برود بنابراین باید با هر مرگی نطفه ای بسته شود.چطور ممکن است هنگامی که به دلایلی مانند جنگهای اتمی،سونامی و یا زلزله افراد به ناگاه جان خود را از دست میدهند همزمان این همه نوزاد با هم متولد شوند.
ـ ثبوت جمعیت جهان: اگر تناسخ درست باشد باید تعداد انسانهای جهان ثابت بماند چون در این بیان روح جدیدی تولید نمیشود.شاید گفته شود تناسخ فقط بین انسانها نیست بلکه در حیوانات و جمادات نیز میباشد باید گفت جمادات روح ندارند تا در این گردونه ادعایی قرار گیرند فقط حیوانات هستند که میتوانند در این گردونه مرگ و زندگی داخل شوند.اگر به تعداد حیوانات و گونه های متفاوت انواع حشرات ،جهندگان ،خزندگان ،پرندگان و آبزیان بنگریم اعداد سرسام آوری را شاهد هستیم.از طرف دیگر قائلین به تناسخ هرگز نمیگویند که روحی قرار است تا ابد در کالبد حیوانی بماند بلکه بنا به نگرش ترسیمی اینها تمام ارواح،درحال تعالی هستند و به تکامل نزدیکتر میشود.اگر بنا باشد هر سال فقط چند عدد از گونه های مختلف نردبان تعالی را طی کنند و به انسان تبدیل شوند،جمعیت انسانها باید تنها چند سال به اعداد سرسام آوری تبدیل میشد و از جمعیت حیوانات می کاست.
ـ کارما همان سزای اعمال است و انسانها برای تحمل آن باید تن به تناسخ دهند.اگر وضع فعلی هرکس حاصل کارهای گذشته اوست و افراد برحسب اعمال خود به درجات پایین تر و یا بالاتر میروند.در مورد عالیترین درجه خیر و پایین ترین درجه شر این مشکل پیش می آید که امکان فرارفتن ویا فرود آمدن سلب میشود.
تناسخ محدود صعودی: نفس، از بدن فروتر به بدن فراتر منتقل میشود. حیات ابتدا به گیاه تعلق میگیرد وپس از سیر تکاملی خود به مرتبه نزدیک حیوان در "نخل" ظاهر میشود آنگاه به عالم جانوران گام می نهد و پس از تکامل و وصول به مرحله میمون با یک جهش به انسان تعلق میگیرد و به حرکت استکمالی خود ادامه میدهد تا از نازلترین درجه به مرتبه کمال نایل گردد.
نقد:
از دیدگاه اهل حشر،هر فرد براساس فراز و فرود زندگی اش به حساب و کتاب کشانیده میشود.از این رو، روحی که در هزاران جسد داخل و خارج شده است با کدام شخصیتش حشر خواهد شد و نظر به کدام شخصیتش جزا یا مکافات خواهد دید؟
تناسخ محدود نزولی:انتقال روح از بدن فراتر به بدن فروتر مثل انتقال روح از بدن انسان به بدن حیوان یا فروتر. کابالیستها به چنین تناسخی معتقدند.انسانهایی که از نظر علم و عمل و حکمت در سطح بالاتری قرار گرفته اند به هنگام مرگ بار دیگر به این جهان باز نمیگردند ،بلکه به جهان تجردات می پیوندند.ولی آن گروه که در درجه پایین قرار دارند در مرتبه "تخلیه نفس" از رذایل، توفیق کامل بدست نیاورده اند، برای تکمیل بار دیگر به این جهان باز میگردند،تا آنجا که از هر دو جنبه به کمال برسندو پس از کمال به عالم نور بپیوندند.
نقد:
ـ قائلین به تناسخ مدعی اند هر انسانی که مسخ میشود به جایگاه حیوانی تنزل می یابد مطابق با خلق و خویی که داشته به حیوانات مختلف تبدیل گردد مثلا انسان شهوت ران به خوک و انسان حریص به مورچه تبدیل میشود.حال اگر انسانی هم شدیدا حریص باشد و هم شدیدا شهوت ران به چه حیوانی تبدیل خواهد شد؟قاعدتا هرساله ، باید شاهد، بوجود آمدن گونه های جدیدی از حیوانات باشیم مثلا سرش خوک و نیمه دیگرش مورچه باشد.
ـ بر مبنای کارما آنکه نیکوکار باشد، توانگر و تندرست بازمیگردد و بدکار ، فقیر و بیمار و... حال آنکه در واقع احوال تندرستی و بیماری و یا فقر و توانگری میان مردم متنوع است.بعضی توانگران بیمارند و بعضی فقرا تندرست اند؛یک فرد هم، گاه فقیر است و گاه غنی و در طول زندگی هرکس این احوال تفاوت میکند.
نقدهایی که به هر سه نوع تناسخ وارد میشود:
ـ روح وتن ارتباط بسیار نزدیکی با هم دارند و هرکدام در دیگری مستقیما اثر میگذارند.نمیتوان روح را یک موجود کاملا مستقل از جسم و جدا از آن دانست بلکه نسبت روح و جسم بسیار نزدیک و مانند نسبت گلاب و گل است.پس میتوان نتیجه گرفت همانطور که دو جسم از تمام جهات با یکدیگر شبیه نیستند،دو روح نیز نمیتوانند از تمام جهات با هم شباهت داشته باشند.زیرا هر روحی رنگ بدن خود را خواهد داشت و به تناسب آن پیش خواهد رفت.هرجسم تنها هماهنگ روحی است که با آن پرورش یافته و بالعکس.این تناسب به قدری است که اگر به فرض روحی را به کالبد دیگری بفرستد کاملا بیگانه و بی تناسب خواهد بود.
ـ روح و جسم جنین استعداد مطلق است و به تدریج این استعداد ها ظهور می یابد.ممکن نیست روحی که به فعلیت استعداد رسیده با جسمی که قوه و استعداد مطلق است متحد شود.
روحی که بخواهد وارد جسم جنینی شود یا باید خود به استعداد مطلق برسد و یا وجودی خارجی بنام خدا آن را به استعداد مطلق تبدیل نماید.حالت اول غیر ممکن است زیرا حرکت در جهان هستی (چه حرکتی جسمی وچه روحی)حرکت تکاملی و حرکت از استعداد به سوی کمال است و خلاف این جهت حرکتی محال است(یعنی همانگونه که نوزاد دوباره نمیتواند به عالم جنینی بازگردد روح نیز نمیتواند به حالت روح جنینی بازگردد)در حالت دوم خدا هرگز روحی فعلیت یافته را به قوه مطلق تبدیل نمیکند چون خلاف حکمت خداست.
ـ فراموشی مطلق برای ارواح ممکن نیست به همین دلیل در اسلام در رستاخیز ارواح تمامی اعمال خود را به یاد دارند و به جهت سنخیت با جسم به جسم اولیه خود باز میگردند. البته طرفداران تناسخ معتقدند که این فراموشی برای همه است مگر بعضی افراد.اولا اگر این فراموشی را همه دارند روحی که در بدنی به منظور کیفر بازگشته چیزی را بخاطر ندارد که بیدار شود و عبرت بگیرد.دوم اگر کسی هست که خاطرات زندگی قبلی اش خویش را به یاد داشته باشد از کجا میتوان اثبات کرد که سلامت روحی دارند و سوم حتی اگر سلامت روحی نیز داشته باشد دلیل این تبعیض چیست که برخی خاطرات جسم قبلی را به یاد دارند و برخی نه!